آيندهي خلاقيت و خلاقيت آينده
توي سرماي اين شب طولاني به فکر بي خانه مان هايي که چشم ميزنند
زودتر صبح بشه هم هستي ؟
اما تلفنهای همراه در این سالها پیشرفت چشمگیری داشتهاند یعنی از سال 2007 به بعد پیشرفت بسیار زیادی داشتهاند و بصورت عجیبی هوشمند شدهاند و مهمترين تلفن همراهی که باعث انقلاب در گوشیهای همراه شد آیفون میباشد که به دست خالقی بزرگ (استیو جابز) معرفی و روانه بازار شد و انقلابی در تلفنهای همراه هوشمند ایجاد نمود.جالبتر از آن كه هيچ نو از برند سامسونگ و مخصوصا سري گلاكسي نامي نبرده است.كه باز مانند دفعات قبل شكستي سنگين براي سامسونگ ميباشد.
این اینفوگرافیک توسط Wilson Electronics طراحی شده است که شما را به گردش زمانی 38 سال قبل یعنی زمانی که آقای دکتر مارتین کوپر که اولین تماس خود را با موبایل انجام داد و تا حال که آيفون 4 اس اپل است را به شما معرفی میکند.
افلاطون گفته "روح" دایره است
و من دایره های روحم را کشف کردم!
پنح دایره دور روحم کشیدم، و خودم را در مرکز این دایره ها قرار دادم
در دایره اول نام افرادی را نوشتم که حال و هوای خوبی به من می دهند
و در دایره پنجم که دورترین دایره به مرکز بود
نام کسانی را که از دنیای من فاصله دارند و بیشترین کشمکش را با آنها دارم
همه ما دلمان می خواهد که احساسی خوب در مورد خودمان داشته باشیم
و گاهی اوقات نداریم!
گاهی حال و هوای ما در مورد خودمان بستگی به تاثیری دارد که دیگران روی ما می گذارند
به آنهایی که در دایره آخر هستند و سعی می کنند که اعتماد به نفس ما را از بین ببرند
نمی توانی کسی را مجبور کنی که دوستت داشته باشد
و گاهی حضور در کنار افراد نامناسب باعث می شود
حتی در مفایسه با تنهایی ات، بیشتر احساس تنهایی کنی ...
در چنین وضعیتی تلاش برای ایجاد تغییر و تحول
ممکن است باعث شود راهت را گم کنی
یا شاید باعث شود وجود خودت که تو را "تو" می کند را از دست بدهی
گاه سالها طول می کشد تا یاد بگیری چگونه از خودت مراقبت کنی
به همین دلیل بسیار مهم است
که افرادی را در اطرافت داشته باشی که دوستت بدارند
حتی گاهی بیشتر از آنچه که
خودت می توانی خودت را دوست داشته باشی
در مواجه با افراد از خودت بپرس
این فرد چه حسی در من ایجاد می کند ...
در کنار او می توانم خودم باشم؟
با او می توانم رو راست باشم؟
می توانم به او هرچه می خواهم بگویم؟
در کنار او احساس راحتی می کنم؟
وقتی او وارد می شود چه حسی به من دست می دهد؟
و وقتی می رود چه حالی می شوم؟
وقتی با او هستم احساسات واقعی ام را پنهان می کنم یا با او روراستم؟
آیا او باعث می شود احساس حقارت کنم یا به خودم ببالم؟
فلسفه وجود این 5 دایره، شناخت است، نه پیش داوری
پس با خودت روراست باش
با افرادی که در نظر تو بد خلق اند، مدارا کن
و خودت را مقید نکن که چون به صرف اینکه با کسی در سر کار و یا اوقاتی ممتد
هر روز زمانی را می گذرانی
باید او را در دایره اول و نزدیک به خودت جای دهی
در دایره اول افرادی را بگذار که از صمیم جان به آنها اعتماد داری
حتی اگر هر روز آنها را نمی بینی
ولی وجود آنها باعث حس خوب و ارزشمندی در تو می شود
از خودت بپرس
در مورد افکار و خواسته هایم به چه کسی می توانم اعتماد کنم؟
آنها همان کسانی هستند که در دایره اول جای دارند
با این افراد و در کنار آنها، قدرتمندی ...
ارزشهای مشترک با آنها داری
و با حضور آنها در زندگیت، دنیا را زیباتر می بینی
دوستان و همراهانی خارق العاده!
دایره دوم جای کسانی است که به رشد معنوی تو کمک می کنند
مربیان ... آموزگاران
و شاید هم افرادی که تنها برای وقت گذرانی خوبند
بیرون رفتن و خندیدن ...
چیزی به تو اضافه نمی کنند
ولی در عین حال هم باعث نمی شوند که حس بدی نسبت به خودت داشته باشی
دایره سوم همکاران و اقوامند
و شاید آدمهای خنثی، کسانی که نقش بسیار کوچکی در چند ساعت از زندگی تو ایفا میکنند
و تاثیر آنها نیز تنها همان چند ساعتی است که با آنها هستی
هیچ زمانی در غیر از ساعت ملاقاتشان به آنها فکر نمی کنی
و به راحتی می شود با فرد دیگری جایگزین شوند
افراد این دایره در محدوده کار و وظایفشان با تو هستند و لاغیر
دایره چهارم سر آغاز عزم راسخ توست!
آنها کسانی هستند که در کار تو اخلال ایجاد می کنند
افراد این دایره لزوما" با خود واقعی تو مرتبط نیستند
حتی ممکن است رییس اداره ای باشد که تنها دورادور با کار آنها در ارتباطی
افراد این دایره در زندگی اجتماعی و حرفه ات مهم هستند ...
در کنار آنها نمی توانی راحت باشی
و وقتی آنها را می بینی شاید حتی آشفته و پریشان شوی
دایره آخر جای دورترین افراد است
جای آدمهایی که به تو لطمه زده اند، تحقیرت کرده اند،
کسانی که همیشه به تو انرژی منفی می دهند
و احساسات زجرآوری را با آنها تجربه می کنی
خوب اکنون که جای هر کس را تعیین کردی
اجازه نده کسانی که در دایره آخر جای دارند
مستقیما" روح و روان تو را هدف قرار دهند
نگذار کسی اولویت زندگی تو باشد، وقتی تو فقط یک انتخاب در زندگی او هستی ...
یک رابطه بهترین حالتش وقتی است که دو طرف در تعادل باشند
شخصیت خودت را برای کسی تشریح نکن
چون کسی که تو را دوست داشته باشد به آن توضیحات نیازی ندارد
و کسی که از تو بدش بیاید، باور نمی کند!
وقتی دائم بگویی گرفتارم، هیچ وقت آزاد نمی شوی
وقتی دائم بگویی وقت ندارم، هیچوقت زمان پیدا نمی کنی
وقتی دائم بگویی فردا انجامش می دهم، آن فردا هیچوقت نمی آید!
وقتی صبح بیدار می شویم دو انتخاب داریم:
برگردیم بخوابیم و رویا ببینیم،
یا بیدار شویم و رویاهایمان را دنبال کنیم.
انتخاب با توست ...
ما کسانی که به فکرمان هستند را نگران می کنیم و حتی به گریه می اندازیم
و گریه می کنیم برای کسانی که حتی لحظه ای به فکر ما نیستند!
این یکی از حقایق عجیب زندگی است،
و اگر این را بفهمی،
هیچوقت برای تغییر دیر نیست
معماری مجتمع رسانه ها در قلب تهران
چند روز پیش سایت ArchDaily به معرفی پروژه ای پرداخت که معماران آن ایرانی هستند و محل اجرای آن در تهران است. دفتر معماری CAAT که عهده دار طراحی این مجتمع بوده، اطلاعات و تصاویر این مجموعه را در اختیار رسانه ها قرار داده و در قدم اول بسیاری از نگاه ها را معطوف به خود کرده است.
م
۱) سادگی را انتخاب کنید ۲) ذهن خود را مانند افراد مبتدی نگه دارید ۳) از خودتان انتظار تعالی داشته باشید ۴) استعدادها را شناسایی و تربیت کنید ۵) ایمان داشته باشید و پروژه های عجیبتان را رها نکنید ۶) از متفاوت بودن نترسید ۷) به آنچه انجام می دهید عشق بورزیدهفت درس از زندگی کاری
سادگی نهایت پیچیدگی است. او به ایده های بسیاری نه گفته است تا بتواند محصولاتی را تولید کند که فقط شامل چیزهای مورد نیاز مشتری باشند و لاغیر. همانطور که در محصولات اپل مشخص است، جابز هیچ علاقه ای به جینگیلی مستون ندارد.
مقاله نویسان مجله فورچون می گویند جابز از کسانی که به همه چیز آری می گویند متنفر است، جابز و تیم مدیریتی اش ترجیح می دهند افرادی صادق در کنار خود داشته باشند تا کسانی که از ایده های نامناسب حمایت می کنند.
در آیین بودایی اصطلاحی وجود دارد به عنوان ذهن مبتدی. داشتن ذهن مبتدی یک موهبت است.
جابز توصیه می کند که همه مسائل را با ذهنی باز بررسی کنید و آنها را طوری تجربه کنید که گویی اولین باری است که با آن مواجه می شوید. خود را برای شگفت زده شدن آماده کنید.
جابز می گوید سعی کنید معیار کیفیت باشید. بعضی ها به محیط هایی که در آن انتظار تعالی از فرد می رود، عادت ندارند.
شرکت سی و پنج ساله اپل با بیش از ۵۰ هزار کارمند و فروشی سالانه بالغ بر ۱۰۰ میلیارد دلار که هر سال ۶۰ درصد رشد را تجربه می کند و محصولاتی به بازار ارائه می کند که گوی سبقت را از دیگران ربوده اند، تنها به این دلیل موفق شده است که جابز جز موفقیت و کمال چیزی را قبول ندارد. با وجودی که برخی او را یک دیکتاتور سازمان می نامند ولی او توانسته است اپل را تبدیل به شرکتی کند که دست کسی به آن نمی رسد.
اپل بیش از ۲۵ هزار کارمند دارد. هر سال گردهمایی استراتژی شرکت با حضور گروهی از رهبران شرکت با عنوان یکصد کارمند برتر تشکیل می شود. با وجودی که احتمالاً معدودی کارمندان جزء نیز در این گروه انتخاب می گردند. کسانی که مهارتهای قوی و ایده های عالی دارند. اپل به ما یاد می دهد که پرورش و تشویق استعدادها مهمتر از ساختارهای سازمانی مصنوعی است.
…چون ممکن است روزی تبدیل به پیکسار شوند. کمی پس از ترک اپل، جابز پرسودترین سرمایه گذاری عمرش را انجام داد. او با پرداخت پنج میلیون دلار گروهی از زبده ترین متخصصین گرافیک کامپیوتری را در قالب استودیوی پیسکار از جرج لوکاس خرید. در سال ۲۰۰۶ او پیکسار را به والت دیزنی به ارزش ۷.۴ میلیارد دلار فروخت و تبدیل به بزرگترین سهامدار دیزنی گشت.
فروشگاههای اپل نمونه بارز این مسئله هستند. چی الیوت نویسنده کتابی در مورد جابز معتقد است این فروشگاهها خطر بزرگی برای شرکت به شمار می رفتند اما جابز با نگاه متفاوتش و سرمایه گذاری روی همین تفاوت ها به موفقیت بزرگی دست یافت. جابز می گوید: نوآوری وجه تمایز بین یک رهبر و یک پیرو است!
تنها راه انجام کارهای بزرگ این است که آنچه را انجام می دهید واقعاً دوست داشته باشید. اگر تاکنون آن را نیافته اید به جستجویتان ادامه دهید. کنار ننشینید. اگر راجع به کارتان مشتاق و علاقمند نیستید، نمی توانید منشاء نوآوری باشید
۱- من دانشگاه را رها کردم ولی چرا ر...ها کردم شروعش بر می گردد به قبل از تولدم. مادر واقعی من قصد داشت مرا به خانواده ای دیگر بدهد تا بزرگ کنند و می خواست آن زوج حتما دانشگاه رفته باشند پس با یک وکیل و همسرش توافق کرده بود که مرا به آنها بسپارد ولی مدتی بعد از تولدم دریافت پدرخوانده من دبیرستان را هم تمام نکرده است و مادرخوانده من دانشگاه را . ابتدا او از دادن من به آنها سرباز زد ولی بعد وقتی آنها به او قول دادند حتما مرا به دانشگاه خواهند فرستاد قبول کرد که مرا به آنها بسپارد. ۱۷ سال بعد من به دانشگاه رفتم. پدر و مادرم پول کم خرج می کردند که بتوانند خرج تحصیل مرا بدهند . بعد از ۶ ماه دیدم این کار ارزشش را ندارد من نه برای آینده ام برنامه ای داشتم و نه می دانستم دانشگاه چطور می تواند به من در این مورد کمک کند .دانشگاه را رها کردم . تصمیم ترسناکی بود در آن زمان ولی وقتی به گذشته نگاه می کنم یکی از بهترین تصمیم های زندگیم بود. حالا می توانستم کلاسهایی که دوست نداشتم را نروم و به کلاسهایی که دوست داشتم بروم.خوابگاه نداشتم و کف اتاق دوستم می خوابیدم .بطری های کولا را بر می گرداندم تا با ۵ سنت های آنها غذا بخرم .شبهای یکشنبه ۷ مایل پیاده می رفتم تا کلیسا تا یک وعده غذای خوب بخورم . دنبال کردن کنجکاوی و الهاماتم برایم بسیار با ارزش بود . یک مثال می زنم . وقتی دانشگاه را رها کردم به کلاس خطاطی رفتم و با اصولش آشنا شدم . در آن زمان اصلا به فکر کاربرد عملی این اصول نبودم ولی ده سال بعد وقتی داشتیم اولین کامپیوتر مکینتاش را طراحی می کردیم همه اینها به یادم آمد و آنها را در طراحی مک بکار بردم.شما باید به یک چیزی اعتماد داشته باشید : خدا ، سرنوشت ، زندگی ، کارما و .... چون این به شما اطمینان می دهد که دنباله روی دل خود باشید حتی وقتی جاده ناهموار شده است.
۲ - وقتی سی ساله بودم از اپل اخراج شدم . شرایط سختی بود و تا چند ماه نمی دانستم باید چه کار کنم ولی چون عاشق کارم بودم تصمیم گرفتم دوباره شروع کنم. در آن زمان متوجه این نکته نشدم ولی بعدها فهمیدم اخراج از اپل بهترین واقعه زندگیم بود .در طی 5 سال بعد دو کمپانی نکست و پیکسار را بنیان گذاشتم و با همسرم آشنا شدم .پیکسار الان موفقترین استودیوی انیمیشن در جهان است . نکست را اپل خرید و من به اپل بازگشتم و تکنولوژی که در نکست داشتیم شد قلب تحول در اپل. مطمین هستم اگر من از اپل اخراج نمی شدم هیچ کدام از اینها اتفاق نمی افتاد .داروی تلخی بود ولی بیمار آن را احتیاج داشت .بعضی اوقات زندگی با آجر به سر شما می کوبد ولی شما ایمان خود را از دست ندهید . تنها چیزی که مرا قادر می ساخت راه را ادامه بدهم این بود که عاشق کارم بودم .شما باید کاری که عاشقش هستید را بیابید . زمانی از کار خود راضی می شوید که عالی انجامش دهید و زمانی کاری را عالی انجام می دهید که عاشقش باشید .اگر هنوز پیدایش نکرده اید به جستجو ادامه دهید و دست نکشید.
۳- وقتی ۱۷ ساله بودم جایی خواندم اگر هر روز را طوری زندگی کنی که انگار آخرین روز زندگی توست یه روز حتما همینطور خواهد شد .چنان اثری بر من داشت که در ۳۵ سال گذشته هر روز صبح در آینه به خود می گویم اگر امروز روز آخر تو باشد چه کار می کنی ؟ وقتی دو روز متوالی جوابم نه باشد می دانم که باید چیزی را تغییر دهم . به یاد مرگ بودن مانع ازین می شود که فکر کنی چیزی برای از دست دادن داری .زمان تو محدود است پس دنبال این نباش که با طبق نظر دیگران زندگی کردن تلفش کنی . شجاع باش و دنبال آنچه دلت می گوید برو.
قوانین زیبای زندگی
قانون یكم: به شما جسمی داده میشود. چه جسمتان را دوست داشته یا از آن متنفر باشید،
باید بدانید كه در طول زندگی در دنیای خاكی با شماست.
قانون دوم: در مدرسهای غیر رسمی و تمام وقت نامنویسی كردهاید كه "زندگی" نام دارد. در این مدرسه هر روز فرصت یادگیری دروس را دارید. چه این درسها را دوست داشته باشید چه از آن بدتان بیاید، پس بهتر است به عنوان بخشی از برنامه آموزشی برایشان طرحریزی كنید
قانون سوم: اشتباه وجود ندارد، تنها درس است. رشد فرآیند آزمایش است، یك سلسله دادرسی، خطا و پیروزیهای گهگاهی، آزمایشهای ناكام نیز به همان اندازه آزمایشهای موفق بخشی از فرآیند رشد هستند